مرد بر منبر ارشاد ايستاده بود. طنين صدايش تا اعماق وجود مي نشست. جاذبه اي داشت كه دلها را به كلامش معطوف مي كرد و كلامش عطر و بويي داشت از جنس اخلاص. مرد خلاصه اخلاص بود ودر سيماي صميمي اش مي شد نشانه هاي عاشقي را تماشا كرد. مرد عاشق بود .وزبان عاشقي زبان رسوايي است . زبان خود رانديدن و در رسيدن به معشوق سر از پاي نشناختن. او براي عاشقي اش اشك داشت . اشكي كه از نهانخانه درون مي جوشيد و بر دلهاي مشتاقان مي پاشيد. مرد منتظر بود و بر اين انتظار پاي مي فشرد. هر چند در روزگاري سياه دم از سپيده سر دادن جرم بود اما او جانانه و عاشقانه بدنبال سپيده رهايي بود.يك عمر مرادش را فرياد كرد وهزاران بار از موعودي سخن گفت كه هم حجت خدا بو دو هم منجي خلق. مرد با زبان اشك كه زلال بود و پاك وجودش راسرشار از محبت موعود ساخته بود و اينچنين كلامش هنوز بوي تازگي دار دهرچند خود رفته باشد .(م. نمكي/ مهديه آران و بيدگل/يادبود سالروز خطيب منتظر زنده نام حجه الاسلام كافي-ره-) |